درباره وبلاگ


به کلوپ عشق خوش آمدید...... Id:>> djaligtor_project@yahoo.com ♥♥♥ http://2thLoveClub.Blogfa.com ♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥♥♥ مــن کیـــَم؟؟؟ کسـی میـدونـه؟؟؟ مــن همون دیـوونـه ایـَم که هیچ وقـت عـوض نمیشـه... همـونـی که همـه باهـاش خوشـحالن امـا کسـی باهـاش نمـی مـونـه... همـونی که هـِق هـِق همـه رو به جـون و دل گــوش میده امـاخـودش بُغضـاش رو زیر بالـش میـترکـونـه... همـونـی که همه فک میکنن سخته...سنگه اما با هر تلنگر میشـکنـه.. همـونـی که مواظـبه کسـی ناراحـت نشـه اما همـه ناراحتـش میـکنن... همـونـی که تکـیه گاه خوبیه اما واسش تکیـه گاهـی نیست..جـــز خُــــداش.. همونی که کـُـلی حرف داره اماهمیشه ســـاکــته... آره مـــن همــونــم !
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 524
بازدید کل : 223471
تعداد مطالب : 278
تعداد نظرات : 248
تعداد آنلاین : 1

Flag Counter


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

کلوپ عشق
شعر و متن عاشقانه.دلنوشته.داستان عاشقانه.فال و طالع بینی.روانشناسی.دانستنی های روابط عاشقانه.دانلود رمان عاشقانه




چه بی پــَـــــــرواااا دلـــــــم

آغوشِ ممـــــنوعه ای را 

میخــــــواهد..

که تنـــــــها شرعی بودنش را

من مــــیدانم.....

دلــــم...

و تـــــــو...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



سه شنبه 4 تير 1392برچسب:آغوش,ممنوعه,تنها,دلم,تو,شرعی,عاشقانه,عشق,دل نوشته, :: 13:17 :: نويسنده : Majid1991

این روزها که میگذرد

بیشتردر میابم که

"عشق صدای فاصله هاست"

ومن برای تو تنها در دوردست ها عزیزترینم

نزدیک که می آیم

چه ساده دور میشوی

وبیچاره زمانه,چه کوتاه است دیوارش

که حجم تلخ نبودنت

عجیب بر دوش او سنگینی میکند

ومن ازنهایت فاصله ها میگویم

یاد روزهای خوب عاشقی بخیر...!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:عشق,فاصله ها,عاشقی,تلخ,روزها,زمانه,صدا, :: 9:39 :: نويسنده : Majid1991

زندگی "باغی" است که با عشق "باقی" است ، 

"
مشغول دل" باش نه "دل مشغول" ، 

بیشتر "غصه های " ما از "قصه های" خیالی ماست ، 

پس بدان اگر "فرهاد" باشی ، 

همه چیز "شیرین" است ...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:زندگی,عشق,باقی,شیرین,فرهاد,دل,مشغول, :: 13:54 :: نويسنده : Majid1991

در آغوش بگیر
مرا ای عشق
تا آرام کند
هر آنچه نا آرامم میکند....

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



جمعه 24 خرداد 1392برچسب:آغوش,عشق,آرام, :: 13:43 :: نويسنده : Majid1991

 

اگر عشق را از جریان عادی زندگی جدا کنیم ،
از نان برشته داغ ؛
از چای بهاره خوش عطر ،
از نسیم خنک ابتدای روز ؛
و از عطر ناب خاک نم خورده ؛
جدا کنیم ؛
عشق ؛
همان تخیلات باطل گذرا خواهد بود .
رویایی کوتاه که آغازی دارد و انجامی ؛
و ناگهان شکست ،
و پس از آن بطالت ،
و از دست رفتنی تاسف بار ....
عشق را باید در متن زندگی با تمام وجودت لمس کنی ..
نه اینکه در پشت ویترین با چشمانت ضبط کنی ...

 

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:عشق, لمس, زندگی, شکست, :: 11:42 :: نويسنده : Majid1991

دختر است دیگر...

گاهی دلش می خواد

بهانه های الکی بگیرد

به هوای آغوش تو

شانه های تو...... که بعد، تــو

آرام

خیلی آرام

در گوشش زمزمه کنی:

ببین من عاشقتــــم...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



با يه دختری آشنا شدم. اون اولا واسم مثل يه دوست خوب بود، يه دوست که باهاش بتونم راحت درد دل کنم. ولی کم کم خيلی بهش عادت کردم. واسم با ديگران متفاوت بود. عاشقش شدم.عشق اولم بود.نمی دونستم چه جوری بهش بگم .چه جوری نشون بدم که دوستش دارم. روز ها گذشت.من هم هر کاری که می تونستم می کردم که بهش نشون بدم که دوستش دارم. يه روز قلبمو تقديمش کردم٬ قلبمو پس داد.دختر عجيبی بود. اصلا توو خط عشق و عاشقی نبود.همين جور عاشقش موندم.

 يه روز اومد گفت اين دوستمه ،سعيد. يهو يه چيزی قلبمو فشار داد.
بغضمو خوردم و لبخند زدم گفتم:خوشبختم.ديگه چيزی از دلم نمونده بود.اون لبخند از ته دل نبود.فقط ماهيچه های صورتم بودن که به صورت يک لبخند شکل گرفته بودند که باز هم ناراحت نشه.

يه روز درحالی که گريه می کرد به خونم اومد و گفت:با هم جرو بحثمون شده. می تونم پيشت بمونم؟
با اين حال که می دونستم اين قلبمه که باز هم بايد درد بکشه و جيک نزنه٬لبخند زدم و گفتم:بله که می تونی
بغلش کردم و سرش رو گذاشتم رو شونم که گريه کنه تا آروم بشه.
چندين ماه گذشت.يه روز بهم زنگ زد و گفت:پنجشنبه هفته ی ديگه عروسيمه. کارت دعوتو کی بيارم خونتون بهت بدم؟
ديگه نمی فهميدم چی ميگه.منگ شده بودم .يهو ديدم داره ميگه: کوشي؟ الوووووو...

گفتم: "اينجام. اينجام. يه لحظه رفتم تو فکر گفت: "تو هميشه وقتی با من حرف می زنی ميری تو فکر؟

گفتم: "فردا خونه هستم. حدود ساعت پنج بيا دعوت نامه رو بده...

اون شب اصلا خوابم نمی برد. خُل شده بودم ياد اون روزهای اول که تازه باهاش آشنا شده بودم افتاده بودم .خلاصه با هزار تا وول خوردن و کلنجار رفتن تونستم يه سه ساعت بخوابم. فردا ساعت پنج زنگ در به صدا در اومدخودش بود. بازم سر ساعت! در رو باز کردم به چشماش زل زدم.هنوزم عاشقش بودم. ولی گفت يوهو. کجايی؟ بیا اینم دعوت نامه.پنجشنبه میبینمت.

تا پنجشنبه ٬‌ نمی دونم چه جوری زندگی کردم.همه چيز واسم مثل جهنم بود.نمی تونستم تحمل کنم.به سيگار و مشروب هم عادت نداشتم.دوست داشتم برم بالای يه کوهی و تا دلم می خواد داد بزنم.پنجشنبه کت شلوارم رو پوشيدم.به سالن که رسيدم٬ اونو توو لباس عروس ديدم.چقدر زيبا شده بود.اومد جلو و بهم گفت: خوش اومدی امين. برو يه جا بشين. اميدوارم امشب بهت خوش بگذره.

 دستشو گرفتم و لبم رو آوردم نزديک گوشش و گفتم: نه. اومدم اين کادوی ناقابل رو بدم و برم. تو هميشه توو قلب من هستی. منو يادت نره.گونش رو بوسيدم و گفتم:خداحافظ !
حالا اين من بودم و تنهايی هام که بايد تا ابد باهاش می ساختم..

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 22 صفحه بعد