درباره وبلاگ


به کلوپ عشق خوش آمدید...... Id:>> djaligtor_project@yahoo.com ♥♥♥ http://2thLoveClub.Blogfa.com ♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥♥♥ مــن کیـــَم؟؟؟ کسـی میـدونـه؟؟؟ مــن همون دیـوونـه ایـَم که هیچ وقـت عـوض نمیشـه... همـونـی که همـه باهـاش خوشـحالن امـا کسـی باهـاش نمـی مـونـه... همـونی که هـِق هـِق همـه رو به جـون و دل گــوش میده امـاخـودش بُغضـاش رو زیر بالـش میـترکـونـه... همـونـی که همه فک میکنن سخته...سنگه اما با هر تلنگر میشـکنـه.. همـونـی که مواظـبه کسـی ناراحـت نشـه اما همـه ناراحتـش میـکنن... همـونـی که تکـیه گاه خوبیه اما واسش تکیـه گاهـی نیست..جـــز خُــــداش.. همونی که کـُـلی حرف داره اماهمیشه ســـاکــته... آره مـــن همــونــم !
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 278
تعداد نظرات : 248
تعداد آنلاین : 1

Flag Counter


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

کلوپ عشق
شعر و متن عاشقانه.دلنوشته.داستان عاشقانه.فال و طالع بینی.روانشناسی.دانستنی های روابط عاشقانه.دانلود رمان عاشقانه




 

اگر عشق را از جریان عادی زندگی جدا کنیم ،
از نان برشته داغ ؛
از چای بهاره خوش عطر ،
از نسیم خنک ابتدای روز ؛
و از عطر ناب خاک نم خورده ؛
جدا کنیم ؛
عشق ؛
همان تخیلات باطل گذرا خواهد بود .
رویایی کوتاه که آغازی دارد و انجامی ؛
و ناگهان شکست ،
و پس از آن بطالت ،
و از دست رفتنی تاسف بار ....
عشق را باید در متن زندگی با تمام وجودت لمس کنی ..
نه اینکه در پشت ویترین با چشمانت ضبط کنی ...

 

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:عشق, لمس, زندگی, شکست, :: 11:42 :: نويسنده : Majid1991

حکــــم اعــدام بود...
اعدامـــی لــحظه ای مـــکث کــرد و بـــوسه ای بر طنــاب دار زد
دادســتان گفت:
صـــبر کنید آقــای زنــــدانــی این چــــه کـــاریست ...؟!؟!؟؟
زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت :
بیچـــاره طـــناب نــمیزاره زمـــین بیفتم ،
ولی آدم ها !!!!! بدجـــور زمــینــم زدن ... !

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:اعدام, :: 11:53 :: نويسنده : Majid1991

نگران نباش من آنقدر امروز و فرداهای نیامدن را دیده ام.....

که دیگر هیچ وعده ی بی سرانجامی خواب و خیال آرزویم را آشفته نمی کند!

 
حالا یاد گرفته ام...

که فراموشی دوای درد همه ی نیامدن ها ونداشتن ها و نخواستن هاست.

یاد گرفته ام...

که از هیچ لبخندی خیال دوست داشتن به سرم نزند...

یاد گرفته ام...

 
که بشنوم تا فردا...

 
و به روی خودم نیاورم که فرداها هیچ وقت نمی آیند...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:نیامدن, آشفته, یاد گرفته ام, فراموشی, نداشتن, :: 12:21 :: نويسنده : Majid1991

دختر است دیگر...

گاهی دلش می خواد

بهانه های الکی بگیرد

به هوای آغوش تو

شانه های تو...... که بعد، تــو

آرام

خیلی آرام

در گوشش زمزمه کنی:

ببین من عاشقتــــم...

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



به تصویر زیر نگاه کنید

اگر شما جهت چرخش زن را موافق جهت عقربه های ساعت می بینید شما از نیمکره راست مغز خود استفاده می کنید
اگر جهت جرخش زن مخالف جهت عقربه های ساعت بود شما از نیمکره چپ استفاده می کنید
همچنین شما می توانید جهت چرخش را به هر دو جهت ببینید که این نشان دهنده اینست که شما از هر دو نیمکره استفاده می کنید.

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:تست مغز, :: 15:44 :: نويسنده : Majid1991

دســت کشــیــدمـــ

از خـــودَمــــ

از تــو

از همـــه ی دنیــا

وقتـــی...

اولیـــن سیگـارَمـــ را نـاشیــانـه تـا انتهــا کشیـــدَمـــ.....

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



بر من و تو روزگاری رفت وعشقی پا گرفت

عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت

شادمانی بود و من بودم تو بودی عشق بود

عشق و شادی با تو رفت و غم مرا تنها گرفت

نغمه هامان در گلو بشکست و شادیها گریخت

مرغ رنگین بال عشق ما ره صحرا گرفت

بوسه های آتشین بر روی لبهامان فشرد

آشنائیهای ما رنگ جداییها گرفت

مرغ بخت آمد به بام خانه ام اما پرید

دولت عشق تو را ایام داد اما گرفت

داستان چشم گریان مرا از شب بپرس

ای بسا گوهر که دست غم از این دریا گرفت

جام لبریز امیدم را فلک بر خاک ریخت

عشق را از ما گرفت اما چه نازیبا گرفت

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:چرخ حسود, :: 11:41 :: نويسنده : Majid1991

پشت میکنی و میروی 
هم به من هم به تمام خاطرات 
باشد با سکوتم بدرقه ات میکنم .
هیــــــــــس! چیزی نگو! نگاهم نکن
فقط بگذار برای اخرین بار امنیت شانه هایت را حس کنم .
بعد برو....

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:پشت میکنی و میروی ,شعر و متن عاشقانه, :: 6:18 :: نويسنده : Majid1991

دیگر نمیتوانم بنویسم .
دیگر نمیتوانم غزلت کنم !
دیگر نمیتوانم با واژه ها بزم بگیرم یا رزم یا ختم !
کاغذهای بیچاره !
بغض و کلافگیم را سر انها خالی میکنم
و روحم را در جسمشان مچاله میکنم !
هر چه مینویسم یک چیزی کم دارد .
یک چیزی مثل عشق !
مثل هدف !
مثل آیین !
مثل......!
مثل تـــــــــو !
به واژه هایم رحم کن

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:دیگر نمیتوانم بنویسم ,شعر و متن عاشقانه, :: 13:2 :: نويسنده : Majid1991

چرا غمگینی ؟ : عاشق شدم

آیا عشق شیرین است ؟ : بله شیرین تر از زندگی

چرا تنهایی ؟ : ویژگی عاشق هاست

لذت تنهایی چیست ؟ : فکر به او و خاطرات او

چرا می روی ؟ : برای اینکه او رفت

دلت کجاست ؟ : پیش او

قلبت کجاست ؟ : او برده

پس حتما بی رحم بوده نه ؟ : نه اصلا

چرا ؟ : چون باز هم او را میپرستم . . .

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:غمگینی, عشق, شیرین, زندگی, دلت, :: 9:10 :: نويسنده : Majid1991

چند سال پیش در یك روز گرم تابستان پسر كوچكی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده كنان داخل دریاچه شیرجه رفت .

مادرش از پنجره نگاهش می كرد و از شادی كودكش لذت می برد . مادر ناگهان تمساحی را دید كه به سوی پسرش شنا می كرد

مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد.پسر سر را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود

تمساح با یك چرخش پاهای كودك را گرفت تا زیر آب بكشد مادر از راه رسید و از روی اسكله بازوی پسرش را گرفت . تمساح پسر را با قدرت می كشید ولی عشق مادر به او آنقدر زیاد بود كه نمی گذاشت پسر در كام تمساح رها شود.كشاورزی كه در حال عبور از آنحوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید ،به طرف آنها دوید و با چنگك محكم بر سر تمساح زد و او را فراری داد 

پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا كند.پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود

خبرنگاری كه با كودك مصاحبه می كرد از او خواست تا جای زخم هایش را نشان دهد.پسر شلوارش را كنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد،سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت::""این زخم ها را دوست دارم ،این ها خراشهای عشق مادرم هستند."" 




گاهی مثل یك كودك قدر شناس
خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده
خواهی دید چه قدر دوست داشتنی هستند.

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:داستان کودک و تمساح, داستان عاشقانه, :: 12:17 :: نويسنده : Majid1991

تلنبار خاطــرات خاکــــ گرفته ام را
اگـــر می خواهی جست و جو کــنی...
به حـتم در میان پستوهای بی حوصلگی ام می یابی
اما بی محابا در نزن که گرد دلــم
تا ابد به ســرفه ات می اندازد
و عــزای سیاه پوشش به گریه ات
آرام کـــــه آمــدی...
اول از آیینه تنهایی بپرس از کــدام ســو
آنگاه به نرمی قـــدم بردار...
کــه ناگزیر تخــته های زوار در رفــته روحــــم
پای برهنه ات را به خـــراش نیندازد...
به گــمانم جــایی برای تکیه کــردن نیست...
تنها شانه های پوشالی مترسک خــنده هایـم...
کـــه آن هــم استراحتگاه ناامنی اســت
آخــر بارها هــجوم سخت کلاغ های ســیاه را دیده است...
تصـــمیم با خــــودت...
هــــنوز هـــم جســـتجوی خاطـــراتم را در ســـر می پرورانی...؟!!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



پشت گوشی...
به جای شماره ات...
گریه ام را می گیرم...
هی...
با توام...
خبر تنهایی ام را گرفته ای ؟!

javahermarket


Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه